مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

يا على ، جبرئيل كجاست ؟

16 خرداد 1391 توسط شکروی

روايت شده كه حضرت على (ع ) روزى بر منبر كوفه خطبه مى خواند و در ضمن خطبه فرمود: اى مردم از من بپرسيد، قبل از اينكه مرا از دست بدهيد. از راه هاى آسمان ها بپرسيد كه من به آنها داناتر از راه هاى زمين هستم . پس مردى از بين آن جماعت برخاست و گفت : يا اميرالمؤ منين ، جبرئيل الآن كجاست ؟
فرمود: مرا بگذار تا بنگرم . سپس نگاهى به بالا و بر زمين و به راست و چپ نموده ، فرمود: تو جبرئيل هستى . پس جبرئيل از بين آن قوم پرواز كرد و با بالش سقف مسجد را شكافت و مردم تكبير گفتند و عرضه داشتند: يا اميرالمؤ منين ، از كجا دانستى او جبرئيل است ؟
فرمود: من به آسمان نظر انداختم و نظرم به آن چه بر بالاى عرش و حجب بود رسيد. وقتى به زمين نگاه كردم ، بينايى من در تمام طبقات زمين تا ثرى (قعر آن ) نفوذ كرد و هنگامى كه به راست و چپ نگاه كردم ، آنچه را خداوند آفريده ديدم ، ولى جبرئيل را در بين مخلوقات نديدم ، به همين علت ، دانستم كه اين (سؤ ال كننده ) همان جبرئيل است.
 
منبع : على (ع ) و المناقب ، ص 190

 2 نظر

گفت و گو با سنگ

16 خرداد 1391 توسط شکروی

از ابن عباس روايت كرده كه گفت : با على (ع ) از جنگ صفين بر مى گشتيم لشكر تشنه شد، و در آن زمين آبى نبود، و به على (ع ) از تشنگى شكايت كردند، حضرت شروع به گشتن كرد تا اين كه سنگى را ديد، روى آن ايستاد و فرمود: اى سنگ آب كجاست ؟
عرض كرد: سلام بر تو اى وارث علم نبوت ! آب در زير من است اى وصى محمد، پس صد نفر روى سنگ افتادند و نتوانستند حركتش دهند، و آن جناب روى آن ايستاد و لبهايش را حركت داد و با دستش آن را بلند كرد، و به يك چشم بر هم زدن از جا كنده شد، چشمه آبى در زيرش بود از عسل شيرين تر، و از برف سردتر، خوردند و اسبان و شترانشان جاى خود برگرد، و سنگ شروع به چرخيدن كرد تا روى چشمه افتاد.

اثبات الهداة ، ج 4، ص 465 و 466

 1 نظر

ديوار به سبب على (ع ) طلا مى شود

16 خرداد 1391 توسط شکروی


نقل است از رياحى در بصره كه روزى حضرت امير(ع ) وارد منزل شدند در حالى كه گرسنه بودند و حضرت فاطمه (س ) نيز اظهار داشتند كه طعامى در منزل موجود نيست .
پس حضرت عباى خود را نزد يهودى كه در همسايگى آنها منزل داشت گرو گذاشته و مقدارى جو گرفتند. چون اميرالمؤ منين (ع ) به راه افتادند رو به منزل خود، يهودى حضرت را صدا زد و گفت : قسم مى دهم شما را صبر كنى تا از شما مسئله اى بپرسم .
سپس گفت : پسر عموى شما (يعنى پيغمبر اسلام (ص ) ) گمان مى كند اينكه او حبيب خدا و اشرف انبياء است چرا سؤ ال نمى كند از خداى تعالى كه شما را بضاعتى بدهد از اين فقر و فاقه كه در آن هستى نجات يابيد؟
چون كلام يهودى به آن جا رسيد على (ع ) سر مبارك به زير انداخت و تاءمل فرمود، بعدا سر بلند كرد و فرمود: اى برادر يهودى به خدا قسم از براى خداوند بندگانى است كه اگر از خدا تقاضا كنند كه اين ديوار را براى آنها طلا كند البته خواهد كرد، ناگاه ديوار به تلاءلو درآمد و مى درخشيد و طلاى خالص شد.
در اين هنگام على (ع ) اشاره كرد به ديوار و فرمود: قصد نداشتم تو را، خواستم مثلى زده باشم .
چون مرد يهودى اين بزرگى و بزرگوارى را از مولاى متقيان اميرالمؤ منين (ع ) مشاهده نمود نور اسلام در قلب او تابيد و مسلمان شد.

منبع : مناقب اهل بيت ، ص 162 و 163

 نظر دهید »

توسل

13 خرداد 1391 توسط شکروی

از خاطرات استاد قرائتی

خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى كنم :
1- زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند و تقريبا صددرصد اهل سنّت بودند.
2- آيه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصميم گرفت حمام بزرگ و در كنار آن حسينه اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميت بيرون بيايد.
3- به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام ، آية اللّه العظمى خوانسارى كه در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند.
4- آية اللّه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست ، عدّه اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم .
در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاد و عرض كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و…
مى گويد: كمى ايستادم يك وقت آية اللّه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد در صورتى كه برخلاف رويه هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است . شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده ايد و به اين درب پناه آورده ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته ام .
اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس ‍ رفتيم ، چند روزى گذشت ، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم ، به قيمت كمى مى خريدند. (مخفى نماند كه من پول دو عدد نان بيشتر نمى خواستم .) به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا زيارتنامه بخوانم ، كسى به من مراجعه نكرد. ماءيوس شدم ، يك وقت به ياد داستان سامرا كه قبلاً گذشت افتادم ، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم :
يا امام رضا! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ ((عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم ))
بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستانم بود از راه رسيد و گفت : آقاى قرائتى ! شما كجا هستيد، من نيم ساعت است كه به دنبال شما مى گردم ؟ گفتم : براى چى ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده ام ، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد.
گفتم : فلانى ! همه اينها حرف است ، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است .


منبع : کتاب خاطرات قرائتی

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 20
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اجتماعی
  • دانستنیها
    • نکات خانه داری
    • راهنمای تغذیه و رژیم درمانی
  • مذهبی
    • اثرات درمانی دعا
    • فاطمه سلام الله علیها، بانوی برتر
    • آخرالزمان
    • حدیث
    • اسلام و سلامتی
  • پند های کوتاه و آموزنده
  • خانواده
    • همسر داری
    • تربیت فرزند
    • نکات خانه داری
  • نکات ریز اینترنتی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس