سفری به سوی بهشت
رسيدن موكب همايون به وادى ذات عرق و ملاقات بعضى با آن حضرت
پس از آنكه حضرت از منزل دوم يعنى صفاح كوچ كردند بسرعت هر چه تمام تر حركت مىكردند و بدون اينكه به چيزى التفات و توجه فرمايند در حال سير بودند تا موكب همايونى به ذات عرقرسيد، چون حضرت در آن سرزمين نزول اجلال فرمودند چند نفر با آن سرور ملاقات كردند برخى رفتن حضرت را به كوفه صلاح نديده و بعضى صلاح دانستند.
از جمله كسانى كه با حضرت در اين منزل ملاقات كرده و آن جناب را از رفتن به كوفه منع كرده است بشر بن غالب مىباشد وى از عراق به طرف مكه مىآمد وقتى با آن حضرت در اين منزل مواجه شد و محضر پر فيض آن جناب رسيد امام (عليه السلام) از وى احوال كوفه و دوستى و دشمنى اهل كوفه را پرسيدند؟
بشر حضرت را بشارت داد و عرض كرد: يابن رسول الله اهل كوفه را به حالى گذاشتم كه دلهاى ايشان مايل به شما بود ولى شمشيرها ايشان براى اهل باطل مىباشد.
حضرت فرمودند: صدق اخو اسد يعنى برادر اسدى راست گفت، خدا كند كه همچون باشد ولكن ان الله يفعل ما يشاء و يحكم ما يريد.
از كسان ديگرى كه در اين منزل محضر مبارك امام (عليه السلام) مشرف شدهاند شخصى است كه رياشى عليه الرحمه ملاقات او را با حضرت امام حسين به شرح زير نقل نموده، وى روايت كرده كه:
راوى گفت: من به عزم حج بيت الله الحرام از رفقايم جلو افتاده و از راههاى نزديك راه مىبريدم و باديهها و بيابانها را مىپيمودم ناگاه از دور چشمم به خيام چندى افتاد كه بر سر و پا بود جمعيت و دستگاه باشكوهى را ديدم.
رو به سوى سراپردهها نمودم چون نزديك شدم پرسيدم: لمن هذه الا بنية (اين سرادق با جلال از كيست؟)
گفتند: سراپرده مولى الكونين و امام الثقلين حضرت امام حسين (عليه السلام) است.
گفتم: حسين بن على، پسر فاطمه (سلام الله عليه)؟
گفتند: بلى
پرسيدم: فى ايها هو؟ در كدام يك از اين خيام تشريف دارد؟
گفتند:
آن خيمه كه گيسوى حورش طناب هست |
|
اندر ميانه تكيه زده آن جناب هست |
چون پيش آمدم ديدم آن حضرت بدر چادر تكيه داده و نشسته، كاغذى چند در پيش ريخته و مطالعه مىنمايد، من سلام كردم، حضرت سر بلند كرد و جواب داد، احوال پرسى فرمود.
من عرض كردم: قربانت شوم ما انزلت فى هذه القفراء التى ليس فيها ريف ولا منعه يعنى چه باعث شد آمدن شما در همچو سرزمين بى آب و علفى را كه همه كوه و تل و بى اعشاب است چرا چشم از آبادى پوشيده و در بيابان منزل كردهاى؟
فرمود: اينها هم كاغذهاى اهل كوفه است كه به من نوشتهاند و مرا به سوى خود دعوت نمودهاند و هم قاتلى و من مىدانم همين نامه نگارها كشندههاى من هستند، اى مرد بدان كه چون من را كشتند دين را از ميان مىبرند و پيرامون محرمات مىگردند ولى خدا از ايشان كيفر و انتقام مرا خواهد كشيد، كسى را مبعوث مىكند تا ايشان را بكشد و عزيزشان را ذليل كند.