مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

توسل

13 خرداد 1391 توسط شکروی

از خاطرات استاد قرائتی

خاطره اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى كنم :
1- زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى كردند و تقريبا صددرصد اهل سنّت بودند.
2- آيه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصميم گرفت حمام بزرگ و در كنار آن حسينه اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميت بيرون بيايد.
3- به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام ، آية اللّه العظمى خوانسارى كه در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند.
4- آية اللّه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست ، عدّه اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم .
در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاد و عرض كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و…
مى گويد: كمى ايستادم يك وقت آية اللّه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد در صورتى كه برخلاف رويه هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است . شما دفعه اوّلتان است كه گرفتار شده ايد و به اين درب پناه آورده ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته ام .
اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس ‍ رفتيم ، چند روزى گذشت ، پولم تمام شد. خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم ، به قيمت كمى مى خريدند. (مخفى نماند كه من پول دو عدد نان بيشتر نمى خواستم .) به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا زيارتنامه بخوانم ، كسى به من مراجعه نكرد. ماءيوس شدم ، يك وقت به ياد داستان سامرا كه قبلاً گذشت افتادم ، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم :
يا امام رضا! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ ((عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم ))
بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستانم بود از راه رسيد و گفت : آقاى قرائتى ! شما كجا هستيد، من نيم ساعت است كه به دنبال شما مى گردم ؟ گفتم : براى چى ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده ام ، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد.
گفتم : فلانى ! همه اينها حرف است ، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است .


منبع : کتاب خاطرات قرائتی

 1 نظر

جایزه

10 خرداد 1391 توسط شکروی

از خاطرات استاد قرائتی

یك روز در منزل ديدم خانم دستگيره هاى زيادى دوخته كه با آن ظرف هاى داغ غذا را بر مى دارند كه دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس براى جايزه آوردم . وقتى خواستم جايزه بدهم به طرف گفتم : يكى از اين سه مورد جايزه را انتخاب كن :

1- يك دوره تفسير الميزان كه 20 جلد است و چندين هزار تومان قيمت دارد.
2- مقدارى پول .
3- چيزى كه به آتش و گرماى دنيا نسوزى .
گفت : مورد سوّم . من هم دستگيره ها را بيرون آورده به او دادم . همه خنديدند
.


منبع : کتاب خاطرات، اثر استاد قرائتی

 5 نظر

به شما حجره مى دهيم!

09 خرداد 1391 توسط شکروی

از خاطرات استاد قرائتی:

سال هاى اوّل طلبگى ام در قم ، خواستم در مدرسه علميه آية اللّه گلپايگانى قدّس ‍ سرّه حجره بگيرم ودرس بخوانم . گفتند: به كسانى كه لباس روحانيت نپوشيده اند حجره نمى دهند. خودم خدمت معظم له رسيدم ، ايشان نيز فرمود: شما كه لباس نداريد معلوم است كم درس خوانده ايد. به ايشان عرض كردم گرچه به من حجره ندهيد، ولى اجازه بدهيد يك مثال بزنم ! اجازه فرمودند:
عرض كردم : مى گويند فردى در كاشان به حمام رفت ، وقتى لباسهايش را بيرون آورد همه به او گفتند: اَه ، اَه ، چه آدم كثيفى ! وقتى اين برخورد را ديد دوباره لباسهايش را پوشيد خواست از حمام بيرون برود، مردم گفتند: كجا مى روى ؟ گفت : مى روم حمّام تا بيايم حمّام ! (چون اگر كسى تميز باشد كه حمّام نمى آيد) حال حكايت شماست كه مى گوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان ، روحانى شو بعد بيا اينجا روحانى شو. وقتى اين مثال را زدم معظم له قدّس سرّه خيلى خنديد و فرمود: به شما حجره مى دهيم ، شما اينجا بمانيد.


منبع : خاطرات اثر استاد قرائتی

 4 نظر

آرزو

07 خرداد 1391 توسط شکروی

وقتی بچه بودم :

دلم می خواست دنیا را عوض کنم

بزرگتر که شدم گفتم :

دنیا بزرگ است کشورم را تغییر می دهم.

در نوجوانی گفتم :

کشور خیلی بزرگ است ، بهتر است شهرم را دگرگون سازم

جوان که شدم گفتم :

شهر خیلی بزرگ است محله خود را تغییر می دهم.

به میان سالی که رسیدم گفتم :

از خانواده ام شروع می کنم

در این لحظه آخر عمر :

می بینم که باید از خودم شروع می کردم، اگر تغییر را از خودم شروع کرده بودم، خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و جهان را به اندازه توانم تغییر می دادم.

 4 نظر

در تشییع جنازه

06 خرداد 1391 توسط شکروی

از حضرت صادق منقول است که اگر کسی فوت کرد سزاوار است که برادران مومن را خبر دهند بمردن او تا به جنازه او حاضر گردند و بر او نماز کنند و از برای او استغفار کنند و میت و ایشان همه ثواب ببرند ودر حدیث دیگر از ایشان منقول است که چون مومن را به قبر می گذارند اورا ندا می کنند که اول عطایی که تو را دادیم بهشت است و اول عطایی که دادیم آن ها را که با جنازه تو آمده اند آمرزش گناهان است .

 وباز فرمودند که اول تحفه ای که به مومن می دهند در قبر آن است که می آمرزند هرکس را که همراه جنازه او بوده است و همچنین در حدیث دیگر فرمودند که هرکس همراهی جنازه مومن را بکند تا او را دفن کنند حقتعالی در قیامت ملک بر او بگمارد که همراهی او نمایند و استغفار برای او کنند از قبر تا موقف حساب و فرمود : هرکس یک طرف جنازه را بگیرد 25 گناه کبیره اش آمرزیده می شود و اگر چهار طرف را بگیرد از گناهان بیرون آید .

در حدیثی از پیامبر است که اول چیزی که در عنوان نامه مومن می نویسند بعد از مرگش آن چیزی است که مردم در حق او می گویند. اگر نیک می گویند نیک می نویسند و اگر بد می گویند بد می نویسند.

مفاتیح الجنان 1097-1099

 1 نظر

فرزندی که چهل هزار سال قبل از پدر متولد شد!!

21 اردیبهشت 1391 توسط شکروی

 در روایتی که چنین آمده است که :

روزی نبی اکرم (ص) با جمعی نشسته بودند ناگهان امیرالمومنین علی (ع) وارد شد، رسول اکرم (ص) فرمودند : مرحبا به کسی که چهل هزار سال قبل از پدر خود خلق شد.گفتند یا رسول الله ، آیا ممکن است که پسر قبل از پدر خلق شود ؟!

فرمود : بله ، خدا چهل هزار سال قبل از خلقت آدم ، من و علی را از یک نور خلق کرد سپس آن را دو قسم کرد .آنگاه از نور من و علی اشیاء را خلق کرد . پس از آن ما را در سمت راست عرش خود قرار داد. پس از آن ما تسبیح خدا کردیم ، ملائکه تسبیح کردند، ما تهلیل (لا اله الاّ الله) گفتیم ، ملائکه تهلیل گفتند، ما تکبیر گفتیم ، ملائکه تکبیر گفتند. پس هرکسی تکبیر و تسبیح بگوید ، از برکت تعلیم (من و ) علی (ع) است.

منبع : بحار، جلد 25، صفحه 24، به نقل از ادب فنای مقربان، آیت الله جوادی آملی ، صفحه 222                        

 نظر دهید »

شکایت مار به سلیمان علیه السلام و پیشنهادی عجیب

21 اردیبهشت 1391 توسط شکروی

در کتاب (زهرا الّربیع)  آمده است که : روزی ماری نزد سلیمان (ع) آمد و گفت فلان شخص دو فرزندم را کشته است از شما تقاضا دارم او را به عنوان قصاص اعدام کنید.

سلیمان (ع) فرمود : انسان مسلمان را به خاطر کشتن مار نمی کشند.

مار گفت : ای پیامبر خدا! در این صورت از شما می خواهم که اورا سرپرست اوقاف کنی، تا (بر اثر عدم مراقبت در اجرای صحیح موقوفه) وارد دوزخ گردد، آنگاه در دوزخ با مارهای آنجا از او انتقام بگیرند.

این روایت بیانگر آن است که مسئولیت سر پرستی چیزی که وقف شده بسیار خطیر و دشوار است . کسانی که چنین مسئولیتی را می پذیرند باید به طور کامل متوجه باشند که در پرتگاه آتش دوزخ قرار گرفته اند، مبدا در مورد اجرای صحیح آن موقوفه ، کوتاهی یا سهل انگاری کنند که کیفرش بسیار شدید و طاقت فرساست.

منابع : زهرا الّربیع، صفحه 11، به نقل از قصه های قرآن ، محمدی اشتهاربی ، صفحه 348  

           کتاب حیوانات سخن می گویند از سید اسماعیل شاکر اردکانی

 1 نظر
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اجتماعی
  • دانستنیها
    • نکات خانه داری
    • راهنمای تغذیه و رژیم درمانی
  • مذهبی
    • اثرات درمانی دعا
    • فاطمه سلام الله علیها، بانوی برتر
    • آخرالزمان
    • حدیث
    • اسلام و سلامتی
  • پند های کوتاه و آموزنده
  • خانواده
    • همسر داری
    • تربیت فرزند
    • نکات خانه داری
  • نکات ریز اینترنتی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس