مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حضرت ابوالفضل (ع)

01 آذر 1391 توسط شکروی

قصه عجيبي است اين ماجراي عطش وازآن غريبتر،قصه كسي است كه خود براوج منبر عطش نشسته باشد وبخواهد ديگران رادرمصيبت تشنگي التيام ودلداري دهد.
باري كه برپشت توست ستون فقراتت راخم كرده است،صداي استخوانهايت را درآورده وپيشانيت را چروك انداخته است.و…تو در اين حال بايد بخندي و به آرامش وآسايش تظاهر كني تا ديگران اولاًسنگيني بار تو را در نيابند وثانياً بار سبكترخويش را تاب بياورند.
اين حال وروز توست در كربلا.
بايد آوندهاي خشكيده اينهمه نهال رابه اشك چشم آبياري كني تا تصوير پ‍‍‍ژمردگي در خيال دشمن بخشكد .
اما ازاين همه شكننده تر اين است نگذاري آتش عطش بچه ها توجه ابالفضل رابرانگيزد.چرا كه تو عباس را مي شناسي واز تردي ونازكي دلش با خبري.
اونبايد ازتشنگي بچه ها با خبرشود،اوعلمدار لشكراست ،او اگردلش بلرزد طنين زلزله در كائنات مي پيچد.سكينه فقط كافي است كه لب به خواستن آب تركند؛او تمامي درياهاي عالم را به پايش مي ريزد.
چقدر مي شود به تسلاي كودك نشست .سخن هر چند هم شيرين ،براي كودك تشنه آب نمي شود. نه،نه،نه، عباس نبايد لبهاي به خشكي نشسته سكينه را ببيندوبي عباس … نه… نه ….، زندگي بدون آب ممكن تر است تا بدون عباس. عبلس دل آرام عرصه زندگي است ،آرام جان برادر است. نه،نه ،عباس نبايد از تشنگي بچه ها با خبرشودو اين تنها راز عالم هستي است كه بايد از او مخفي بماند.
ولي بي خبر نمانده است همين خبراست كه اورا ازصبح مثل مرغ سركنده كرده است.همين خبر است كه اوراميان خيمه وميدان،هاجروار به سعي وهروله واداشته است.
هُرم عطش بچه ها،اورااز كنارخيمه كنده است وبه محضر امام كشانده است تا براي آوردن آب دل به درياي دشمن بزند.اينجا همانجاست كه او درمقابل حسين وبچه ها يكجا زانو مي زند.
چه گذشته است بين سكينه وعباس كه عباسِ ادب ،عباسِ معرفت،عباسِ خضوع،پيش روي امام ايستاده است وگفته :«آقا! تابم تمام شده است.»وآقا رخصت داده است.
مي بينند كه مشك آب رابه دست راست گرفته وشمشير رادردست چپ،يعني كه قصد جنگ نداري.با خودت مي انديشي اما دشمن كه الفباي مروت را نمي داند.
چه حال خوشي داري بااين ترنمي كه براي حسينت پيدا مي كني…. كه ناگهان سايه اي از پشت نخلهابيرون مي جهد وغفلتاً دست راست تو را قطع مي كند.
اما اين كه توداري غفلت نيست عين حضور است توفقط حسين را قراراست كه ببيني كه مي بيني تو حتي وقتي درشريعه به آب نگاه مي كني به جاي خودت تمثال حسين را مي بيني وچه خرسند وسبكبار از كنار فرات بر مي خيزي.
پس اين كه توداري غفلت نيست.
مشك رابه دست چپ مي گيري وبا خودت مي انديشي؛ دست چپ رااگر بگيرند،مشك- اين رسالت من - چه خواهد شد؟ وپيش ازآن كه به ياد لب ودندانت بيفتي ،شمشيرناجوانمردي خيال تورابه واقعيت پيوند مي زند.
مشك را به دندان مي گيري وبه نگاه سكينه فكرمي كني.
من تماماً به لحظه اي فكر مي كنم كه تو همه چيز مي دهي تا آبرويت محفوظ بماند.
وزينب از هم اكنون بايد به تسلاي حسين برخيزد!غم برادري چون تو پشت حسين را مي شكند.
جانم فداي اين دو برادر!
 
هنوز صداي هل من ناصرامام غريبي شنيده مي شود !!!
از جاماندگان ره عشق نباشيم

 

 نظر دهید »

حضرت علی اصغر(ع)

01 آذر 1391 توسط شکروی

عجب سكوت عجيبي برعرصه كربلا سايه افكنده است! چه طوفان ديگري درراه است كه آرامشي اينچنين را به مقدمه مي طلبد؟ سكون ميان دو زلزله !يك سوجنازه است وخاكهاي خون آلودوسوي ديگرتاچشم كارمي كند اسب وسوار وسپرو خود وزره وشمشيرواينهمه براي يك تن!امام كه هنوز چشم به به هدايتشان دارد. وتوقامت بلندش را مي بيني كه پشت به خيمه وروي به دشمن ايستاده است وبا آخرين رمق هايش مهربانانه فرياد مي زند:«هَل مِن ذابٍ يَذَّبُ عن حَرَمِ رَسولِ الله …. »«آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟…..آيا كسي هست؟» وتوگوشهايت راتيزمي كني ونگاهت راازسراين سپاه عظيم عبور مي دهي و….مي بيني كه هيچ كس نيست ،سكوت محض است. اما ناگهان درعرصه نينواجنب وجوش احساس مي كني ،احساس مي كني كه اين سكوت سنگين را جنبش وفريادي محو به هم مي زند هرچه دقيق تر به سپاه دشمن خيره مي شوي كمترنشاني از تلاطم وحرف وحركت مي يابي اما طنين اين تلاطم را هم نمي تواني منكر شوي .بي اختيار چشم مي گرداني ونگاهت رامرورمي دهي،ناگهان با صحنه اي مواجه مي شوي كه قلبت رامي فشارد؛ صدا ازرباب است. بدن بي رمق علي اصغرراآغوش گرفته وملتمسانه براي تشنگي پسر كوچكش از توياري طلب مي كند. اين تويي كه براي قلب چاك چاك مادري بايد مرهم باشي هرچند جگرشرحه شرحه ات داغي بزرگتراز داغ رباب رادرخود جاي داده،اما بايد بايستي همانطوركه ازصبح برپاهاي بي رمقت ايستاده اي . نگاهت بانگاه مضطرب رباب گره مي خورد ودرياي عظيمي جوشش مي گيرد. رباب را آرام مي كني وعلي اصغررابه اميد سيراب كردنش ازمادرجداكني وتنها راه چاره اين است كه علي اصغر رابه پدربرساني. حسين بانگاهي غريبانه فرايت مي خواند: «خواهرم ! دلم براي علي كوچكم مي تپد بياورش تا سيرابش كنم، بياورش تا آخرين حجت من باشد بر اين سياه دلان، تا شايد برگردند و ملحق به عذاب نشوند » با شنيدن اين كلام دردرونت با همه وجود فرياد مي كشي كه:نه!اما به چشمهاي برادرنگاه مي كني ومي گويي:چشم! كودك شش ماهه راگرم درآغوشت مي فشري سروصورت و گردن او را غرق بوسه مي كني و او را چون قلب از درون سينه در مي آوري و به دست هاي امام مي سپاري . امام او را در مقابل چشمان دشمن بالا مي برد و براي علي كوچكش تقاضاي اندكي آب مي كند. چه سفيدي عجيبي داشت گلوي اين شش ماهه و چه بد خبيثي بود هرمله بن كاهل اسدي و چه بد تيري بود تير سه شعبه ؛ تيري كه ميان دو دهليز قلب هستي ميان سر و بدن علي اصغر فاصله انداخت و خون اين طفل شش ماهه را به صورت افرينش پاشاند . نه فقط هرمله كه تمام لشگر دشمن چشم انتظار ايستاده تا شكستن تو و برادرت را ببيند و ضعف و سستي و تسليم را در چهرهاتان . امام با صلابتي با شكوه دست به زير خون علي اصغر مي برد و خون ها را به آسمان مي پاشد. كلام امام انگار آرامشي آسماني را بر زمين نازل مي كند: « نگاه خدا چقدر تحمل اين ماجرا را آسان مي كند.» اين دشمن است كه درهم مي شكند واين ملائكه اند كه فوج فوج از آسمان فرود مي آيندوبالهايشان را به تقدس اين خون زينت مي بخشد آنچنان كه وقتي نگاه مي كني يك قطره از خون رابرزمين چكيده نمي بيني. وحال تو بگو،حسين چگونه علي كوچكش را به مادر دل خسته اش تحويل دهد؟….. تو برو وبرادرت رادر اين عزاي بزرگ ستون باش وتو مگر چه قدرتوان در بدن داري. بايد بماني و…..

هنوز صداي هل من ناصر امام غريبي شنيده مي شود!!!

از جاماندگان ره عشق نباشيم!!!

 

 نظر دهید »

سوزنامه ای به صاحب عزای کربلا

01 آذر 1391 توسط شکروی


تو بايد آنچنان با آرامش وطمانينه باشي ،انگار كه همه چيز منطبق بر روال معهود پيش مي رود. پس بايد قطره قطره آب شوي وسكوت كني .جرعه جرعه خون دل بخوري ودم بر نياوري. همچنان كه ازصبح چنين كرده اي.حسين از صبح با تك تك هر صحابي،به شهادت رسيده است ؛ با قطره قطره خون هرشهيد به زمين نشسته است.
هر بار كه از ميدان باز آمده است .افزايش موهاي سپيد سر و رويش را شماره كرده اي ،به همان تعداد در خود شكسته اي ،اما خم به ابرو نياورده اي .
حسين با هر بار آمدن ورفتن ،تعزيتهايش را به دامان تو مي ريخت والتيام از نگاه تو مي گرفت. اين بود كه هر بار ،سنگين مي آمد اما سبكبال باز مي گشت.  
اكنون نيز دلت مي خواعد كه طاقت بياوري ، صبوري كني وحتي به حسين دلداري بدهي. اما اكنون ماجرا متفاوت است.اكنون اين ميوه جان توست كه لگد مال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مي شود.اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بني هاشم به سوي خيمه ها پيش مي آيد.
علي اكبر براي توتنها يك برادر زاده نيست. تجلي اميدها وآرمانهاي توست. علي اكبر پيامبر دوباره توست.نشاني از پدر توست. نمادي از مادر توست.
دوست داشتي حسين را مادام در آغوش بگيري وبوي حسين را با شامه تمامي رگهايت استشمام كني.اما تو بزرگ بودي وحسين بزرگتر وشرم هميشه مانع مي شد .وقتي علي اكبر آمد ميوه بهانه چيده شد وهمه موانع برچيده.حسين كوچكت هميشه در آغوش تو بود وتو مي توانستي تمامي احساسات حسين طلبانه ات را نثار او كني .
دلت مي خواهد كه طاقت بياوري ،صبوري كني وحتي به حسين دلداري بدهي.اما چگونه ؟با اين قامت شكسته كه نمي توان خيمه وجود حسين را عمود شد.با اين دل گداخته كه نمي توان بر جگر حسين مرهم گذاشت. اكنون صاحب عزا تويي چگونه به تسلاي حسين بر خيزي؟
وقتي پيكر پاره پاره علي اكبربه نزديكي خيمه ها مي رسد ووقتي تو به پهناي صورت اشك مي ريزي ،وقتي تارسيدن به پيكرعلي چند بارزمين مي خوري وبرمي خيزي،ووقتي…حسين كه غم عالم بر دلش نشسته است .حسيني كه خود بر بلندترين نقطه عزا ايستاده ،فقط نگران حال توست .


هنوز صداي هل من ناصر امام غريبي شنيده مي شود !!!
ازجاماندگان ره عشق نباشيم!!!

 

 

 

 


 

 نظر دهید »

از نذورات امام حسین (ع)

30 آبان 1391 توسط شکروی

دیباچه عشق وعاشقی باز شود                            دلها همه آماده پرواز شود

با بوی محرم الحرام تو حسین                                ایام عزا و غصه آغاز شود

طلاب عزا دار مدرسه صدیقه کبری (س) گلپایگان دستهای بی بضاعت خود را به طلب فیض اشکی کنار هم قرار داده اندو دهه عزای حسینی را با خواندن زیارت عاشورای صبحگاهی به ماتم نشستند و به برکت رزق معنوی اشک با لقمه ای از نذورات امام حسین (ع) دلهایشان را جلا می دهند  تا بتوانند با توان مادی توانی از معنویت علم بگیرند.

     

                           

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 20
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مدرسه علمیه صدیقه کبری گلپایگان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اجتماعی
  • دانستنیها
    • نکات خانه داری
    • راهنمای تغذیه و رژیم درمانی
  • مذهبی
    • اثرات درمانی دعا
    • فاطمه سلام الله علیها، بانوی برتر
    • آخرالزمان
    • حدیث
    • اسلام و سلامتی
  • پند های کوتاه و آموزنده
  • خانواده
    • همسر داری
    • تربیت فرزند
    • نکات خانه داری
  • نکات ریز اینترنتی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس